یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

می خواهم نباشم

تویی که میفهمی سکوت قلبم را . . . غزل غزل نغمات حزین هَمسْم را
به وقت حادثه در کنار منی و می خندی . . . به آینه تماشای خام افق های دورم را*

گاهی وقت ها باید نوشت برای بودن و برای جاودانگی.

نمی ترسم بگویم گاهی به آدم وحی میشود که باید بنویسد.

گاهی می نویسی که آرام شوی یا کسی آرام شود به نوشته ات، اما گاهی باید بنویسی که باشی.

گاهی نه شب خوابت می برد، نه صبح و نه شب بعد، دلگیر نیستی، خوبی و آرام و البته بی خواب.

نمی دانی چه بنویسی، اما سنگین ِ یک حرف نگفته ای.

باید نوشت ولی، حرف هم ناز خودش را دارد. باید حالا حالا ها بنویسی . . . باید باشی و باز سه نقطه میگذارم . . .


پی نوشت : 

  • نه دوست دارم نگران کسی بشم، نه کسی نگران من بشه...نه به کسی ترحم کنم، نه کسی به من ترحم کنه...نه به کسی دروغ بگم، نه کسی به من دروغ بگه...نه مشاور کسی باشم، نه کسی برای من مشاور باشه...؛ خیلی زیادند ولی بیخیال، تو که همه اش را میدانی، سه نقطه میگذارم . . .
  • دوست دارم هم راه باشیم.
  • امشب خیلی هم کار نداشتم. کاش کمکم می کردی بفهمم.
  • خیلی چیزها هست که میخواهم بنویسم. کاش کمی زمان زودتر میرسید. شما هم دعا کنید. به دعای شما اعتقاد دارم.

* از یک غزل که هنوز ناتمام است. « همس » به صدای آرام و مبهمی می گویند که از صدای راه رفتن هم آهسته تر است. هر چند معنی هایش بیشتر از این حرفاست. مرا یاد این می اندازد:

    • به سراغ من اگر می‌آیید
    • نرم و آهسته بیایید
    • مبادا که ترک بردارد
    • چینی نازک تنهایی من

 دوست داشتم بدانی.


--معذرت می خواهم و اصلاح می کنم : نمی شود نگران نبود. به خدا (و انّه لو تعلمون لقسم عظیم) نمی شود.

نظرات 2 + ارسال نظر
قاصـــدک جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 00:37


+ نگران ـ خودمـــان می شوم این روزهـــا ، که نکند

روزی روزگاری آنقــــــدر از همـــه دور شده باشیم که

معنای مشترکی برای نسل ـ ما نمانده باشد ...

+ وجودمــان تعلیق شده به شرط ـ بــودن !


+ التمــــــــاس دعـــا ....

شرط بودن ساده است...

جاودانگی « همیشه » بودن* میخواهد که نمی دانم وجودش را داشته باشیم یا نه. بعضی ها هستند که با همیشه بودنشان برای خودشان تنها تنها نسلی هستند و معنایی...بقیه هم می چسبند به آنها که بله ما هم همنسل این معنایییم.

* همیشه بودن معنی نمی دهد که همه بودنتان را ببینند یا بفهمند:
حضور حاظرِ غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است

من هم دارم کم کم نگران دور شدن ها، نبودن ها و کسانی که می خواهند نباشند می شوم.
دعا می کنم و محتاج دعا هستم.

رها یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 01:19

می خواهم نباشم
میترسم


به سراغ مـــن اگر می آیی

تنــد و آهســته چه فرقی دارد؟

تــــــو به هر جور دلت خواست بـــــیا

... مثل سهراب دگر...

جنس تنهایی من چینــی نیست،

که ترک بردارد........

مثل آهــــن شده چینی نازک تنهایی مــــن

ترس راه در رو ندارد...
میشود بود و ترسید.

راستی خدا لطیف است و از هر تنهایی تنهاتر.
شاعر این شعر را نمی شناسم اما خدای سهراب نزدیک تر بود؛ لای شب بوها

خدا نکند تنهایی هایم از آهن شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد