یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

جفت کفش



پی نوشت :

  • گاهی فقط ببین. ننوشتن هم گاهی قشنگ در میاید.
  • میگم...یک دست صدا ندارد یعنی یک پا هم رفتن ندارد؟ نکند برای همین است کفش هایم جفت که میشوند هوای رفتن میکنم
  • کفش ها که همیشه جفتند...پاها میشود بمانید؟ کنار هم؟ شما که میروید...

نظرات 1 + ارسال نظر
ندا یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 13:58

کفش هایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند!

من کودکانه بیقرار دیدنت میشوم

بی آنکه فکر کنم چه کسی دلتنگ من خواهد شد…

من چه سبزم امروز، و چه اندازه تنم هشیار است !
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه

کودکان احساس! جای بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست : مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست ،
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد...

در دل من چیزی ست ، مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح ،
و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه .
دورها آوایی ست ، که مرا می خواند …

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد