بخوان و پروردگار تو کریم ترین است
خدا برای مردی که تنهاییی هایش را با تنهایی غار شریک می شد، نقشه ها داشت.
سال ها بر قلبش هنر نمایی می کرد، دلتنگ تنهایی و تنگی غاری می کرد که رازدار اسرار مرد و خدایش خواهد شد. دلتنگ تنگی نظر مردمی می کرد که سال ها دور کعبه ی سنگ و گل طواف کردند و ندانستند که «کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود». از پس این سال های از پس ابراهیم، انگار تنها مرد بود که در این سرزمین احرام می بست و می گشت دنبال اینکه «یار کجاست»، می گشت دنبال کعبه.
خداوند مهربان(چنان که همیشه با این نام خواندمش)، کلماتی آماده کرده بود به طول تاریخ و عرض بشریت. کلماتی از مادر کتاب ها، معجزه ای بود برای خودش، بار ها عظیم تر از عصا/اژدهای موسی، شفا دهنده تر از دم مسیحا، روشن تر از ید بیضا، نجات دهنده تر از کشتی نوح، گلستان تر از آتش ابراهیم، فراخ تر از ملک سلیمان، عزیزتر از عزیز مصر، و کریم، چنان که «قرآن کریم» اش خوانده اند، همچون خود خدا ... و حالا این سلسله ی کرامت دارد کامل می شود... قرآنی کریم از خدایی کریم بر نبی اکرم.
بخوان مرد، بخوان... بخوان که تو پیامبری، بخوان پیام پروردگارت را، بخوان آخرین فرستاده، بخوان نگین انگشتری نبوت، بخوان که با اینکه خواندن نمی دانی اما اگر تو نخوانی هیچ عالم دیگری نمی تواند بخواند... بخوان مرد...بخوان...«بخوان به نام پروردگارت که آفرید، آفرید انسان را از خون بسته ای، بخوان و پروردگار تو کریم ترین است، همو که که با قلم آموخت، آموخت انسان را آنچه نمی داند»
و مرد لب گشود، چنان که گویی جانش سال ها منتظر این کلمات بودند، لب گشود به هدایت، برانگیخته شد به نبوت...تاشوری دیگر برانگیزد، چنان که عالم هنوز حیران آن کلماتی است که آن روز بر او فروفرستاده شد، و به خداوندی خدا اگر نبود محمد هیچ کس دیگری تاب تحمل این کلمات را نداشت و اگر او لب نمی گشود به خواندن، هیچ کس دیگری نمی توانست لب بگشاید، همو که آخرین تیر ترکش نبوت بود.
پی نوشت:
عید بر شما مبارک
چند وقتی بود نبودید!!!!!
دعا گو بودیم و نظاره گر، حالا ببخشید اگر نظرگذار نبودیم!!!!
aali bod...
لذت بردم!!!
قرآن،بهار دل های خزان است.
پس...
«یخوان به نام پروردگارت که آفرید»...بخوان برای دلهای خزان زده...«بخوان و پروردگار تو کریمترین است»