یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

شازده کوچولو

راستی از حال شازده کوچولو خبر دارید؟
دیروز روباهی که اهلیش شده بود دلش تنگ شده بود...
روباه حتی دیگر مکار نبود
گربه نره هم دیگر تنها دنبال پینوکیو میگشت
اما پیدایش نمی کرد
آخر آنقدر راستگو شده بود که دماغش مثل دماغ عملی ها کوچک شده بود
اصلا آدم دیگری شده بود برای خودش
دیگر نمی شد شناختش
حتی پدر ژپتو هم فقط او را از دل چوبیش می شناخت
آخر میگویند دل به دل راه دارد...
مثل دل روباه که برای شازده کوچولو تنگ شده بود.

پی نوشت :

چرا پس من اینقد دلم روشنه

چرا حالم اینقد به یادت خوشه

چرا فال حافظ  یه  جوری  میاد

که انگار قراره  یه  چیزی بشه

  • جاهایی هست که شاید بخواهی بمانی، اما سیاره خودت با همه بائوباب هایش و وسعت کوچکش، جای دیگری است...آنجا گلی وجود دارد...و می توانی 43 بار غروب را تماشا کنی، آخر خودت که می دانی : آدم دلش که گرفته باشد از تماشای غروب چه لذتی می برد.

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 09:24 http://ilovephilosophy.blogfa.com

و همیشه آن چیزی که اصل است از دیده ها پنهان است!

پنهان...چو دل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد