یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

سیاه رو سیاهی

یا نَفسُ من بعد الحسین هونی ...


1) اگر امروز(5دی-20 محرم) را هم حساب کنم، 19 روز است که سیاه پوشیده ام، دیروز را قلم بگیرید که تولد مسیح بود.


2) چرا حسین کشته شد؟ واقعا تا به حال برایتان این سوال پیش نیامده است؟!

منظورم این نیست که دلایل وقوع عاشورا را برایم لیست کنید یا از عبرت های عاشورایی برایم سخن بگویید.

می خواهم بگویم خداوند مهربان که در بدر پنج هزار فرشته ی آرم دار برای پیامبرش فرستاد تا پیروزی را به او اطمینان دهد، چرا در کربلا حتی یک مشک به خیمه گاه نرساند، آن هم با دستان علمدار بی دست، اباالفضل، که بنی بشر بود. چرا مشکِ سقا (پسر ابو تراب) بر خاک افتاد و هیچ فرشته ای نیامد تا حسرت او را دریابد.

(هر چند: فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان / بخواه جام شرابی و بر خاک آدم ریز)

می خواهم بگویم آخر ای خدا، این خاندان که یکی یکی به سوی سوی تو می آیند اهل بیت همان پیامبرند، خدایا آخر نه این که « این کشته ی فتاده به هامون حسین توست »، مگر نه اینکه این ثار الله است که بر طفّ تفتیده میریزد. پس چرا زمین نمیلرزد، زمان نمی ایستد، چرا «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»، فرشته های نشاندارت کجایند پس؟! آیا منتظرند ما نیز به داغ حسین نشاندار شویم.

خدایا حسین ثار الله بود،چگونه راضی شدی خون خدا ریخته شود؟!چرا حسین کشته شد؟


3) این روز ها همه جا سیاه شده است، از کوچه و بازار و مسجد و پیرهن مردم بگیر تا تِم خیلی از سایت ها. فکر می کنید مردم چرا  سیاه پوشیده اند،من که تا حالا از کسی نپرسیده ام چرا سیاه پوشیده ای؟ حتما دلایل مختلفی دارند، ساده ترینش همین نشاندار بودن به عزای حسین است.


4) اما چرا سیاه پوشیده ام. سیاه من سیاه انتساب(به حسین و مصیبتش)نیست،سیاه من سیاه افتخار نیست، سیاه من، سیاه رو سیاهی است.

می گویند «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا».هر روز که زندگی می کنم، هر ماه و سالی که بر ماه و سالم افزوده می شود؛ هر لحظه از زندگی، پر است از این کربلا های عاشورایی. پر است از انتخاب های «حرّ»گونه. هنوز صدای «هل من ناصر ینصرنی؟» حسین به گوش می رسد از پهنه ی تاریخ. و چه صدای رسایی دارد حسین که اهل هر دینی باشی نمی توانی از کنار عاشورا بی تفاوت بگذری. تو می توانی در برابر آن مخالفت کنی، آن را قبول نداشته باشی یا هر نظر دیگری در مورد آن داشته باشی، اما این جریان به قدری عظیم است که نمی توانی بی تفاوت باشی.

به همین دلیل اصرار دارم که آخر «هل من ناصر ینصرنی؟» علامت سوال بگذارم. این رجز نیست، این شعار نیست؛ این سوال حسین است که در پهنه ی تاریخ همراه با آنچه بر او گذشته است به ما می رسد و این بار نوبت ماست. نوبت ماست که ندای حسین را جواب دهیم، ندای خدا را جواب دهیم آنجا که می فرماید:

«یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم»

جواب به آن چه ما را زنده می گرداند ، جواب به حسین ، جواب به خون خدا ، آنچه در رگ های زندگی می جوشد.

 و حکایت سیاه من، حکایت تاسف من است از اینکه از این همه کربلا و عاشورا که بر من گذشته است، چرا هنوز صدای هل من ناصر حسین را نشنیده ام. چرا هنوز در کربلایم شهادت نداده ام به خداوندی خدا، آن سان که حسین و یارانش شهادت دادند و شهید شدند.

حکایت سیاه من، حکایت روسیاهی من است از این که این همه از قافله عقبم، از اینکه هنوز در قافله ی اسرایم، قافله اسرای تن نه اسرای کربلا.

سیاه من از روسیاهی من است.


5) چرا حسین کشته شد؟

از آن صد و بیست و چهار هزار پیامبر فقط اسم و رسم بیست-سی تایشان را می دانیم. معجزات زیادی داشتند. یکی دم مسیحایی داشته و یکی سلطنت و پادشاهی؛ یکی نیل را دو تکه می کرده و دیگری ماه را. اما همه ی آنها یک هدف مشترک دارند و آن تربیت انسان هاست. چون موسی که عصایش اژدها می شود و هیبت فرعون را می بلعد و ساحران درگاه فرعونی را به سوی پرورگارشان تربیت میکند.

اما معجزات خدا تمامی ندارد، این بار معجزه ی او یک انسان تنهاست. کسی که دلسوز تربیت مردم است، فرزند رحمة لالعالمین است خوب، همانی که خدا در وصفش گفته «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (شاید تو از اینکه ایمان نمی آورند، جان خود را تباه سازی). اما این بار قضیه کمی متفاوت است. دیگر اژدهایی در کار نیست، نیل شکافته نمی شود، ماه دو تکه نخواهد شد.دیگر فرشته ها اینجا حق دخالت ندارند؛ اینجا میدان عشق بازی است،میدان پاک بازی است.

فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان / بخواه جام شرابی و بر خاک آدم ریز

این بار مردم فقط با یک مرد تنها روبرویند تا نه طمع ورزند و نه بترسند تا چهره ی منافق و مومن خوب پیدا شود. این بار مردم خود باید انتخاب کنند که با این انسان کامل چه می کنند. با دعوت خدا چه می کنند. آیا یارای اجابتشان هست؟

این بار خداوند یک انسان کامل را انتخاب کرده است، او را در مقابل مردم قرار داده است تا جلوه ی انسان کامل را ببینند و فرشتگان بفهمند که چرا باید بر آدم سجده کنند.

این بار معجزه خدا تنها و مظلوم در خون خود غلتید تا باز هم مردم تربیت شوند و بفهمند.


6) حسین معجزه ی خدا بود. از تمام داشته هایش گذشت تا شاید ذره ای بر نداشته های مردم بیفزاید. نمایشگاهی به پا کرد تا به مردم نشان دهد چه قدر دلسوز آنهاست، چه قدر برایش مهم است که دین مردم به ملعبه گرفته نشود، چه قدر برایش مهم است که عقل مردم به سخره گرفته نشود و چه قدر برایش مهم است که مردم بفهمند. و در راه هدایت مردم از هر چه داشت گذشت؛

فرزندش را تکه تکه کردند،؛بر گلوی دیگری تیر زدند؛ برادرش را، عباس را، بر فرق پسر فرق شکافته عمود آهنین زدند؛ اهل بیتش را به اسارت بردند بعد از اینکه تیر بر قلبش نشاندند.

نفهمیدند چه کسی را می کشند، نفهمیدند این تنها کسی است که دلش برای (جهل) آنها می سوزد، نفهمیدند حسین درمان جهل آنهاست، چشمانشان به هدایت حسین باز نشد و تیر بر قلبش نشاندند.

و چون حسین تابلوی عاشورا را به خون خود رنگین کرد، شد خون خدا، شد ثار الله


پی نوشت :

  • روضه نمی خوانم، آنچه نوشتم از سیاهی تن بود و سرخی داغ دل.
  • می گویند مردی خواهد آمد به انتقام خورشید، با سی صد و سیزده ماه؛ باغ دل را صفا خواهد داد و سرخی داغ دل را شفا...
نظرات 5 + ارسال نظر
nima... یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 13:20 http://popcrazy.blogsky.com

خیلی خوشم اومد ماشالله طرز فکر بالایی داری.
دوست داشتی بهم سر بزن تا با هم تبادل لینک کنیم.
یا علی.

[ بدون نام ] جمعه 17 دی 1389 ساعت 00:26 http://www.hayatkhalvat89.blogfa.com

خیلی عالی بود!!انگاری حرفهای دلمو داشتم میخوندم!!! واقعا روحم تازه شد!!!
اللهم عجل لولیک الفرج

علیرضا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 20:23 http://abaptiston.blogsky.com

ماه و ستاره رو اشتباه گرفتید.

ستاره ها هر کدام برای خودشان خورشیدی هستند، اگر فقط چشمک زدنشان را می بینیم از دور بودن ماست.

خاصیت ماه ها این است که نور خورشیدشان را بر می گردانند و به دور محور خورشیدشان می گردند و همیشه رو به خورشیدشان دارند.

به هر حال، مردی در انتظار ماه هاست.

(ممنون از ریز بینی و توجهتون)

علیرضا جمعه 24 دی 1389 ساعت 03:48

ریزبینی و توجه بیخود را چه فایده ؟ نخیر؟

علیرضا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 07:00

نظرم این بود که متوجه نکته ای باشید که نشدید و مرا متوجه نکته ای کردید. بعضی از آن خورشید ها هم الان مرده اند و محوند و نورشان هنوز به ما نرسیده.
اگر امام حسین(ع) انقدر مهم است برایتان چرا در زمانه ی ایشان زندگی نمیکردید؟ حالا این هیچی! بحث خورشید و ماه و ستاره بود. خورشید که شاه است و معلوم است، دعوا الان سر وزیر و ماه است. ستاره ها بلاتکلیفند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد