حس تازه ام کهنه شد نیامدی
حرف های سخت من ساده شد نیامدی
فکر میکنم هزار سال شد نیامدی
بس می کنم فارغ ز قیل و قال نشد نیامدی
(امیر یوسفی - 30 مرداد 91)
***
بی عشق اگر چه بود دشـــــــــــــــــــــوار
عشق آمد وکار ســـــــــــــــــــــخت تر شد!
( یک لیوان انار )
پی نوشت:
- می گویند بعضی چیزها هستند انگار همیشه بودند. مثلا بچه ها همیشه برای پدر مادر هایشان بچه اند، فرقی ندارد یک ماهه باشند یا چند ساله، به یک اندازه عزیزند و ارزشمند. یا مثلا مثل دوست داشتن... نمی دانم شاید هم اشتباه می کنند اما همچین زمان گذاشتنی را دوست ندارم، حس کنسرو بودن پیدا میکنم: تاریخ تولید، و لابد تاریخ انقضا...
- مثلا مثل. . .مثلا ندارد که، هر وقتی که از یک چیز جاودانه حرف میزنی.
- چقدر خوشحال می شوم وقتی می توانیم حرف بزنیم. کاش این هم جزو چیزهای جاودانه باشد.
- دوست داشتم بدانی.
- راستی، سه تا شب قدر یعنی سه هزار تا نام خدا، شاید هم بیشتر. حالا هرقدر دوست داری زمان بگذار...خدا که گفته « خیر من الف شهر » یعنی. . .
mn hanoz montazeram
rahae to rahae mne?
رها که اسمش روشه...رهاتر از مال تو یا من بودن هاست.
سلام
قبل از هر نظری اشتباه تایپیه یا پی قافیه نبودید!
بس میکنم فارغ ز قیل و قال نشد نیامدی
مثل همیشه خاص.
شاید اینطوری بهتر باشه...
بس میکنم، فارغ ز قیل و قال، نشد نیامدی
یاد گرفتم ساده تر بنویسم...
باید از این هم ساده تر بنویسم.
لطف دارین
لیلة القدر خیر من الف شهر
نه به اندازه ی شما اندازه ی خودم میفهمم یعنی ...
آدما فقط در یه صورت تاریخ انقضا دارن که با انقضای کنسرو خیلی متفاوت است ...
راستی روزها هم تاریخ انقضا دارند اما هستند روزهایی که جاودانه میمانند....
حتما می فهمید.
به امید روزهای جاودانه...
سکوتی به وسعت آسمان
و شاید سرشار از ناگفته.....
راستی برای این پست نبودبرای پستی ساکت بود...
چرخ زبان در دل است...دلگیر که باشی زبان نمی چرخد.
سکوت دور دلت نمی گردد، کاش حرف بزنیم...
مثل همیشه به موقع؛
بی تعارف، بی اغراق...همیشه سر موقع همان جایی بودید که باید و شاید.