یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

تو

بی خواب و بی تو،


محتاج به شاید خواب و قطعا به تو،


خواب خواهد آمد...


بگو که تو هم....

نظرات 1 + ارسال نظر
رها جمعه 7 مهر 1391 ساعت 11:02

صبح میشود
شاید با خواب..
آری شاید ...
و روزی خواب خواهد آمد..
و صبح که میشود کودکی ام را با خاطراتش به ذهن میسپارم...

کودکی سپیدترین جاده امید
عمیق ترین لحظه نیایش
به دست باد بسپارید آنجا که هر دیواری را دری داده اید رو به مهر.

اما مراقب دیوار ها هم باشید نکند بی مهری کنند. سرد که شدند پنجره ها را باز کن که خورشید مهر اگر چه پاییزی است و دیوار ها را می فهمد اما گرمای مهرش بی دریغ است.
آری
اینجاست آیید پنجره بگشایید ای من و دگر من ها...
به بهشت به خدا درهاست
من صخره من ام تو شاخه تویی
و چه بود این لکه رنگ این دود سبک؟ پروانه گذشت؟ افسانه دمید؟
نی این لکه رنگ این دود سبک پروانه نبود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد