یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

و ما کنتُ بدعائک رب ِ شقیّا...

 بعد از تمام آنچه نوشتم
نوشته‌ام:
ای دردِ بی‌دریغ!
امضای توست پای تمام سروده‌ها...
قیصر امین پور

***
از همه چیزهایی که گوش می دهم خسته که شدم تازه شروع می شود....
« ذکر رحمت ربک عبده زکریا؛ اذ نادیٰاه ربه نداءً خفیّا... »
  • دعا کنید.
  • کاش خودخواهی نبود خواستن کسی برای روزهایی که کسی را لازم داری...
  • ناامید...
  • نمی شوم!
  • محکم که باشی محکم می شکنی، گاهی باید خم شد سمت کسی که می داند محکمی و اگر خم می شوی فقط خم می شوی چون کسی هست که بتوانی خم شوی سمتش، چون کسی هست که می داند محکمی.
  • به رسم عادت روزهای سخت، می خندم.
  • نمی دانم شاید هم روزهای سختی نیست.
  • هنوز نمی آیند آن کلماتی که باید.
نظرات 2 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 23:17

خدایا

گفتم: خسته ام گفتی:لاتقنطوامن رحمة الله (زمر/۵٣)

گفتم : هیچکس نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی :إن الله یحول بین المرءقلبه (إنفال/٢۶)

گفتم : هیچکسی روندارم
گفتی : نحن أقرب إلیه لحبل الورید (ق/١۶)

گفتم : فراموشم نکردی؟
گفتی : فاذکرونی اذکرکم (بقره/١۵٢)

نبئ عبادی انّی انا الغفور الرحیم...

غیر ممکن این بود که خدایی باشد و نبخشد
حال ایمان دارم
که غیر ممکن وجود ندارد.
به سمت خدا می رویم و همه چیز ممکن است...
در بخشش خدا امکان ناممکن ها را دیدم.

قاصـــدک دوشنبه 24 مهر 1391 ساعت 18:09


شک ندارم که قرار است حسابی ناامید شوم

و درست به همین دلیل هرگز ناامید نمی شوم...

:)

گاهی درست قبل از قدم آخر ناامید می شویم.
وقتی درست فقط به اندازه یک قدم به امید احتیاج داریم.
فقط می دانم که باید رفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد