یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

یک برنامه نویس

اندیشه های من در توالی کلمات

8

با همه ی بی سروسامانیم

باز به دنبال پریشانیم

 

طاقت فرسودگیم هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنیم

 

دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانیم

 

آمده ام با عطش سالها

تا تو کمی عشق بنوشانیم

 

ماهی برگشته زدریا شدم

تا که بگیری وبمیرانیم

 

خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانیم؟

 

حرف بزن! ابر مرا باز کن

دیر زمانی است که بارانیم

شاید روزی اینجا خودم را بیابم، در دفتر رسیدگی به امور گمشدگان تو.

پی نوشت :

  • دلم می خواهد زیاد حرف بزنم از...
  • امیدوارم بتوانم
  • راستی... دست به دامان توام یا حسین.
  • این پست دارد ویرایش می شود...
  • همیشه باید در حال ویرایش بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد