-
8
شنبه 5 اسفند 1391 23:49
با همه ی بی سروسامانیم باز به دنبال پریشانیم طاقت فرسودگیم هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیم دلخوش گرمای کسی نیستم آمده ام تا تو بسوزانیم آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیم ماهی برگشته زدریا شدم تا که بگیری وبمیرانیم خوبترین حادثه می دانمت خوبترین حادثه می دانیم؟ حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانیم...
-
خوف و رجا در تاکسی
سهشنبه 1 اسفند 1391 17:59
همین الان دو نفر جلوی تاکسی نشسته اند دو تا پیرمرد نسبتا، که یکی اقای راننده است و دیگری اقای مسافر دارند حرف می زنند و من هم فضولی می کنم اینوری دارد می گوید من فقط از خالق خودم می ترسم و آانوری می گوید ولی من به رحم او امید دارم اینوری در میآید که خیلی کارها از ما خواسته که انجام نداده ایم و باید هم بترسیم و آنوری...
-
فاوو الی الکهف
چهارشنبه 25 بهمن 1391 20:38
سرگشته و بی قرار برمی گردد از پای فتاده، زار برمی گردد با دست تهی از سفر آهن و دود یک روز بشر به غار برمی گردد! * *محمد رضا ترکی پی نوشت : اینجا یکی از مسجد های جایی است که من زندگی می کنم توی یکی از کاشی کاری ها نوشته است : یا انیس القلوب و من هی گذرم را از اینجایی می اندازم که آن کاشی کاری را دوباره ببینم. بعضی کلمه...
-
سیستم های تصمیم یار
چهارشنبه 25 بهمن 1391 15:08
دوره بدی شده مهم تلاشیه که میکنی... اما فقط نتیجه ای که میگیری ارزش داره و نتیجه همونیه که جلو چشم بقیه است حتی نخواهند پرسید چی کار کردی چون لابد جلوی چشمشونه و بیشتر از تو می دونن و بهتر از تو می فهمن و حتی خودت رو بهتر می شناسن از خودت عجیب دوره بدی شده پی نوشت : قاضی اگر خود شاهد باشد نیاز به مدرک ندارد و می تواند...
-
چشمه های چشم کوه های خشک
سهشنبه 24 بهمن 1391 02:56
چقدر طول می کشد تا چشمه ها خشک شوند... کوه ها گاهی برای چشمه داشتن خیلی ضعیفند.
-
عطش رویش
یکشنبه 22 بهمن 1391 23:30
باور کنید هر دو عکس از یک محل گرفته شده اند.
-
هر که امیدش به جز تو باشد ناامید شود
جمعه 6 بهمن 1391 12:27
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ ببخش گناهی که آبرویم را می ریزد اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ ببخش گناهی که باران غم بر من ببارد اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ ببخش گناهی که نعمتم را دگرگون سازد اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ...
-
صاحب دل ها
پنجشنبه 21 دی 1391 23:19
قلب المومن بین اصبعین من اصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء. « قلب مومن بین دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان است و هر گونه که بخواهد آن را تغییر مى دهد. برخى دیگر گفته اند گه معناى آن جمله این است که قوام و ثبات قلب به خداوند متعال است و او از قلب آدمى به انسان نزدیکتر است . به طور کلى باید گفت که قلب را از آن رو بدین نام...
-
yes...the fire Rises
جمعه 15 دی 1391 23:04
ققنوس ها وقتی می فهمند باید تازه شوند آتش میزنند به وجودشان و دوباره بر می خیزند. پی نوشت : گاهی حس میکنم تازه تر شده ام، بعد از تحمل خیلی درد ها سختی ها خیلی... خدایا؛ ماهی کوچکت از تاریکی دنیا می ترسد، یا توری بیفکن یا نوری ... کفش نیست دمپایی است، خیلی بی خیال، خیلی راحت خیلی ....
-
باران می بارد
پنجشنبه 14 دی 1391 00:00
خاک رو به آسمان داشت اما دستش کوتاه بود قطره ها آمدند اسمشان باران بود و رسمشان آسمان خاک زنده شد... آدم خاک بود دستش اما همیشه ی خدا پیش خدا دراز بود خدا آب داد خدا نان داد اما آدم هنوز خاک بود خدا عشق را آفرید آدم فهمید زنده است آدم خاک بود اما عشق بال بود فرشته ها خاک را همیشه زمینگیر دیده بودند بالدار نه همه فرشته...
-
1. الی متی؟
چهارشنبه 13 دی 1391 23:51
فردا می شود چهل روز که داغ داریم اما داغ چیزی نیست که در بیاوری و بگویی آخیش تمام شد هر سال این موقع حساب کتاب که می کنم می بینم هنوز رو سیاهم و با هیچ حسابی دلم راضی به در آوردن سیاه نمی شود اما باید آماده شد آماده فردا فردا هیچ سیاهی ای نخواهد ماند محرم تمام شد، صفر تمام خواهد شد و فردا ربیع است بهار آمدنت نور علی...
-
2. اسارت
چهارشنبه 13 دی 1391 10:52
یوسف در این اسارت در چاه نکته هاست . . . شاید که مصر را همه ارزانیت کنند * 1) دلت که آزاد باشد و فقط برای یکی بزند اسیر هم که باشی آزادگی را از تو یاد میگیرند. 2) « ما جَعل اللَّـهُ لِرَجل مِن قلبَینِ فی جَوفِه » خدا دو تا قلب برایت نگذاشته اسیر دو گانگی ها نباش یکی باش و برای یکی باش. آن وقت جسمت، زندگیت و تپش های...
-
3. سه ساله
دوشنبه 11 دی 1391 23:53
گاهی باید ننوشت تا فهمید... دست پدر را گرفت و رفت پیش برادرانش پیش عمو
-
4. چهل
دوشنبه 11 دی 1391 00:01
عاشورا، حسین، عباس، زینب، همه علی ها و . . . نکند فکر کنید تمام میشود شنیده اید میگویند اول چلچلی... چهار روز بعد تازه اول چلچلی ماست. . .
-
5. یک روز داغ تو می کشد مرا
شنبه 9 دی 1391 23:01
کهیعص این لحظه ها، تمام چشم من پر گریه است یک روز داغ تو کاش باشد برای من این روزها، تمام لحظه های من پر آیه است امید که راز تو فاش باشد برای من
-
تاوان
جمعه 1 دی 1391 02:11
هر بار که می روی هر بار که گریه میکنم با خودم فکر می کنم الان می آید دلداری ام می دهد الان بر میگردد می گوید از دل ره است دل را آخر دل من ز غصه خون شد... پی نوشت: خدایا به حق بارانت بر ما
-
پیگیرِ گیر و گرفتِ دل
چهارشنبه 29 آذر 1391 17:13
هر کس روزنه ای است به سوی خداوند اگر اندوهناک شود... اگر به شدت اندوهناک شود. * * روی ماه خداوند را ببوس - مصطفی مستور پی نوشت: پی اش را نگیرید چیزی ننوشت، نتوانست.
-
چشم ها، چشمه ها
دوشنبه 27 آذر 1391 01:15
حواست نه گاهی همیشه باید جمع باشد وگرنه رنج خواهی کشید. اشتباه ها را راحت می شود بخشید اما تکرار را نه... تکرار اشتباه را... نه؟ دعایم کنید.
-
جفت کفش
شنبه 25 آذر 1391 23:54
پی نوشت : گاهی فقط ببین. ننوشتن هم گاهی قشنگ در میاید. میگم...یک دست صدا ندارد یعنی یک پا هم رفتن ندارد؟ نکند برای همین است کفش هایم جفت که میشوند هوای رفتن میکنم کفش ها که همیشه جفتند...پاها میشود بمانید؟ کنار هم؟ شما که میروید...
-
دل
شنبه 18 آذر 1391 00:49
دل در دستان توست می دانم اما قسم به دستانی که... که... خدایا... نگذار شرمنده باشم. پی نوشت : میفهمم دارم تکرار می شوم و دلم می لرزد... حتی ببخش گفتن هایم ناامید نمی شوی به امید خدا، اجازه نمی دهم.
-
چشم ها
پنجشنبه 16 آذر 1391 01:37
دریا را ریخته اند در چشمان تو؛ و آسمان را در نگاهت... مگر می شود ندید دریا را و آسمان را.
-
یا شافی...یا کافی
سهشنبه 14 آذر 1391 23:47
شفایم دِه و کفایت کن مرا از آنچه دیگران شفا پندارند. پی نوشت : خدا
-
تاپ تاپ
یکشنبه 12 آذر 1391 00:20
گاهی مرا تو خطاب کن این مفرد تو از همه جمع ها محترم تر است.
-
حس میکنم تو رو...
جمعه 10 آذر 1391 00:21
یک لحظه، یک کلمه، یک راه طولانی بی هیچ حرف اضافه نزدیک می شود. مقصد مهم نیست همراه باش مقصد منم مقصد تویی، حالا بخند. پی نوشت : خدایا... شکرت.
-
پاک
شنبه 4 آذر 1391 00:44
نزدیک شد محرم و قلبم شکسته است باز تیرِ کمان حرمله در گلویم نشسته است باز آنجا که دلم نشست به گریه قتلگاه بود از داغ دل، آب ز مشک دیده گشته است باز جهلِ سیاه شب دو دست ماه را ندید دستم به تمنّا به دو دستش سرشته است باز اکنون نه بلکه در اول ماه ذی حجه بود ایمان بیاوریم؛ دستان ماه به دعا گسسته است باز پی نوشت: یا باب...
-
به لطف دست های کوچک خود...گره های بزرگی باز کرده
چهارشنبه 1 آذر 1391 04:29
سیاه که می پوشیم یادمان باشد صبح نزدیک است. پی نوشت : این الشموس الطالعه؟ حرمله تیر انداز ماهری نبود، گلوی این قوم هدف روشنی است، چه برای تیر سه شعبه چه برای استخوان در گلو یا علی. . .
-
با من سکوت نام تو را در میان گذاشت...
یکشنبه 28 آبان 1391 02:46
زبان در برابر تو کم می آورد حرف نداری و سر هم. پی نوشت : هرزهگرد کوچههای شعر! عابر همیشه در مسیر! گاه وقفهای به یک کلام ساده وزن میدهد ارزش سکوت را دست کم نگیر. سید علی میر افضلی یا من یعلم ضمیر الصامتین یعنی. . . یعنی خیلی چیزها. برای ثبت در تاریخ اعتراف می کنم؛ خدایا نشناختمت. قدری آب...
-
پیش درآمد
چهارشنبه 24 آبان 1391 21:59
بی تابم و چشم هایم بعد از عباس دیگر آب نمی خورد.
-
تازه به تازه، نو به نو
دوشنبه 22 آبان 1391 11:43
* یا امان الخائفین...یا دلیل المتحیرین... یا... یا الله؛ از بین هزار اسم خدا دلم برای این یکی تنگ شده بود. همین. پی نوشت : *از فراز چهارده دعای جوشن کبیر باران خیلی زیاد بارید. استاد هنوز هم دارد از رو می خواند، من هم از رو می خوانم؛ از روی تو خواندن اما خاصیتش از رو نرفتن است.
-
بزن روشن شی!
شنبه 20 آبان 1391 23:23
این ها که می روند توی خیابان وقتی روشن هستند در را که به رویشان باز کنی نورانی می شوند این ها خودرو هستند ما هم اگر روشن بودیم و خودمان می رفتیم وقتی کسی در را به رویمان باز کرد یا سلاممان داد نورانی می شدیم برایش. پی نوشت : در باب ماشین هایی که وقتی در را باز می کنی چراغ تویشان روشن می شود؛ شرح از این ساده تر؟ یا...